اخبار و لینکهای جالب (گودر و ...)

۱۳۹۰/۰۹/۲۹

آداب جشن شب يلدا در ايران باستان


اگه عنوان یا خود نوشته کلیشه خشکه عبارت به نظر میاد به بزرگی خودتون ببخشید، ولی به نظرم جالب اومد:
در ايران باستان با توجه به اين‌كه مردم بيشتر كشاورز يا دامپرور بودند و به مرور با تضادهاي طبيعت مانند روز و شب، گرما و سرما، روشنايي و تاريكي و حتا خوبي و بدي و دوستي و دشمني آشنا شدند، در باور آن‌ها آنچه براي زندگي مفيد بود، از جلوه‌هاي اهورامزدا به‌شمار مي‌آمد و آنچه براي آن‌ها زيان‌آور بود، از جلوه‌هاي اهريمن دانسته مي‌شد.
با توجه به اين‌كه روز زمان فعاليت، كشت و كار و تفريح مردم بود، آن را پديده‌اي كه آفريده‌ي مزدا است مي‌دانستند و شب را به سبب اين‌كه پر از سكوت، ترس، اسرار و تاريكي بود و در كنار آن، دزدي و شبيخون بود و اموال‌شان مورد تعرض قرار مي‌گرفت، آفريده‌ي اهريمن مي‌دانستند.
ايرانيان باستان براي اين‌كه تا اندازه‌اي شب‌ها را بي‌آزار كنند و از ترس و وحشت آن بكاهند، آتش مي‌افروختند و در پناه روشناي آتش، شب را به صبح مي‌رساندند و معتقد بودند با افروختن آتش، دامنه‌ي روشنايي نيروي اهورامزدا بر نيروي جادوگران و ديوها غلبه مي‌كند و در واقع جادوگران از خانه‌هاي آن‌ها دور مي‌شوند.
آن‌ها باور داشتند براي اين‌كه جادوگران و ديوها در خانه راه پيدا نكنند، بايد اين آتش در خانه افروخته و مدام روشن باشد و از آنجا كه درازترين شب سال، شب يلدا بود و شب طولاني مي‌شد، به انگيزه‌ي اين‌كه فردا روشنايي بيشتري دارند و روز درازتر مي‌شود، شب تا صبح دور حلقه‌ي آتش مي‌نشستند و شادي مي‌كردند و به پرستش اهورامزدا و دعا خواندن مي‌پرداختند.
ايرانيان باستان نشستن به دور آتش را «آتشان» مي‌ناميدند و خاموش كردن آتش گناه بزرگي محسوب مي‌شد و معتقد بودند با خاموشي آتش، ارواح خبيث به خانه‌هاي آن‌ها حمله مي‌كنند. بنابراين هر شب تا پگاه صبح، فردي را مأمور مي‌كردند تا آتش خاموش نشود. البته در بعضي كتاب‌ها مانند كتاب برهان قاطع، شب را به‌علت غلبه‌ي طولاني تاريكي بسيار نحس مي‌دانستند، ولي روز را چون دامنه‌ي آن بيشتر مي‌شد مبارك و ميمون مي‌دانستند.
آن‌ها در كنار هم به خوردن ميوه‌هاي پاييزي مشغول مي‌شدند و از آجيل «لرك» كه بسيار مقدس است و از هفت مغزينه تشكيل شده است، استفاده مي‌كردند.
خوردن هندوانه در اين شب بسيار اهميت داشت، چون اعتقاد داشتند كه آن‌ها را در سراسر زمستان از سرما و بيماري در امان خواهد داشت. از به، نارنج و ديگر مركبات نيز در اين شب استفاده مي‌شد.
شب يلدا از جشن‌هاي باستاني است كه همچنان ادامه دارد و بين زرتشتيان و مسلمانان حفظ شده است. در اين شب، افراد يك فاميل در خانه‌ي بزرگ يكي از اقوام جمع مي‌شوند و به خواندن فال حافظ و قرآن مي‌پردازند و در كنار هم غذاهاي سنتي يزدي مانند آتش و شولي يزدي صرف مي‌كنند.




۱۳۹۰/۰۸/۱۳

سرگذشت جالب یک لغت؟

امروز یه ایمیل اومد که متنش این بود: 
" در پس اکثر لغات و اسم ها فلسفه ی جالبی نهفته است. 
چرا "استکان"؟؟ 
در زمان های قدیم هنگامیکه هندوها با کشورهای عربی مراوده تجاری داشتند برای نوشیدن چای به همراه خود پیاله هایی را به این کشورها خصوصا عراق و شام قدیم آوردند که در آن کشورها به بیاله معروف شد.پس از آن اروپاییانی که برای تجارت به کشورهای عربی سفر میکردند چون در کشورشان از فنجان برای نوشیدن چای یا قهوه استفاده میکردند هنگام بازگشت به کشورشان این پیاله ها را به عنوان یادگاری میبردند و آن را East Tea Can مینامیدند. "یک ظرف چای شرقی!!!"به تدریج این کلمه به کشورهای شرقی بازگشت و در آنجا متداول شد. "
اتفاقا یکی دو هفته پیش کشف کردم که ریشه "استکان" ترکیه و یکی روش تحقیق کردم. برای همین تا این ایمیل اومد گفتم باز یکی از دوستان هم وطن تاریخ اختراع کرده. 
برای اینکه ببینید ریشه واقعی استکان از کجاست کافیه یه سر به ویکی پدیا بزنید. ولی جالب تر اینجاست که در مورد خود این East Tea Can هم نوشته.

حالا بگذریم که فردا پس فردا میرم یه مهمونی جایی یکی میاد تفسیر میکنه که چجوری ریشه استکان برمیگرده به "یک ظرف چای شرقی" و فکر میکنه استاد تاریخه،
بگذریم که کی ما ایرانیا دست از خالی بندی برمیداریم،
بگذریم که تا یکی یه خالی میبنده زود باور میکنم و میریم به بقیه میگیم،
بگذریم که ...
فقط اینو یکی به من بگه اونایی که اینارو مینویسن از کجاشون در میارن!!؟



۱۳۹۰/۰۴/۲۳

فقر اینه که ...

با سپاس از دوستان گوگل+ ...

فقر اينه که حاجي بازاري باشي و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوي عرق زير بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛
فقر اينه که توي خيابون آشغال بريزي و از تميزي خيابونهاي اروپا تعريف کني؛
فقر اينه که ?? ميليون پول مبلمان بدي اما غير از ترکيه و دوبي هيچ کشور خارجي رو نديده باشي؛
فقر اينه که ماشين ?? ميليون توماني سوار بشي و قوانين رانندگي رو رعايت نکني؛
فقر اينه که به زنت بگي کار نکن ما که احتياج مالي نداريم؛
فقر اينه که بري تو خيابون و شعار بدي که دموکراسي مي خواي، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
فقر اينه که ورزش نکني و به جاش براي تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحي زيبايي و دارو کمک بگيري؛
فقر اينه که تولستوي و داستايوفسکي و احمد کسروي برات چيزي بيش از يک اسم نباشند اما تلويزيون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛
فقر اينه که وقتي ازت بپرسن سرگرمي و هابيهاي تو چي هستند بعد از يک مکث طولاني بگي موزيک و تلويزيون؛
فقر اينه که در اوقات فراغتت به جاي سوزاندن چربي هاي بدنت بنزين بسوزاني؛
فقر اينه که با کامپيوتر کاري جز ايميل چک کردن و چت کردن و موزيک گوش دادن نداشته باشي؛
فقر اينه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از يخچالت (يخچال هايت) باشه؛
فقر اينه که ? تا النگو توي دستت باشه و ? تا دندون خراب توي دهنت؛
فقر اينه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اينه که شامي که امشب جلوي مهمونت ميذاري از شام ديشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اينه که بچه ات تا حالا يک هتل ? ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسينيه راه بندازي؛
فقر اينه که ماجراي عروس فخري خانوم و زن صيغه اي پسر وسطيش رو از حفظ باشي اما ماجراي مبارزات بابک خرمدين رو ندوني؛
فقر اينه که از بابک و افشين و سياوش و مولوي و رودکي و خيام چيزي جز اسم ندوني اما ماجراهاي آنجلينا جولي و براد پيت و سير تحولي بريتني اسپرز رو پيگيري کني؛
فقر اينه که وقتي با زنت مي ري بيرون مدام بهش گوشزد کني که موها و گردنشو بپوشونه، وقتي تنها ميري بيرون جلو پاي زن يکي ديگه ترمز بزني و بهش بگي خوششششگلهههه؛
فقر اينه که وقتي کسي ازت ميپرسه در ? ماه اخير چند تا کتاب خوندي براي پاسخ دادن نيازي به شمارش نداشته باشي؛
فقر اينه که ? بار مکه رفته باشي و هنوز ونيز و برج ايفل رو نديده باشي؛
فقر اينه که فاصله لباس خريدن هات از فاصله مسواک خريدن هات کمتر باشه؛
فقر اينه که کلي پول بدي و يک عينک ديور تقلبي بخري اما فلان کتاب معروف رو نمي خري تا فايل پي دي اف ش رو مجاني گير بياري؛

۱۳۹۰/۰۴/۱۷

شکلکهای یاهو به زبان چکامه سرایان پارسی





























۱۳۸۹/۱۲/۲۷

آرامگاه ابوالحسن صبا... تو خونه مردم!

قبلا خونده بودم که قبر ابوالحسن صبا تو ظهیر الدوله قابل بازدید نیست. اونموقع برداشتم این بود که شاید بچه هاش اینو خواستن. ولی امروز که رفتم ظهیرالدوله واقعیت خیلی غم انگیز تر بود.

اینطوری که گفتم بعد از سیلی که اومده قبر صبا (و چند قبر دیگه) از محوطه گورستان جدا شدن. حالا اینکه چطوری سیل یه دیوار بین این قبرا و محوطه گورستان علم کرده بود بماند، ولی یه محوطه تقریبا ۱۰ متر مربع از گورستان شده بخشی از حیاط همسایه.

خلاصه، رفتیم ببینیم که میشه رفت قبر استاد صبا رو زیارت کرد یا نه. یه بچه داهاتی اومد از خونه بیرون:
- قبر استاد صبا اینجاست؟
- آره، ولی خصوصیه
- یعنی نمیشه کسی قبر استاد صبا رو ببینه؟
- چرا. میشه ۵٫۰۰۰ تومن!

اینم آخر عاقبت یکی از بزرگترین هنرمندان موسیقی ایران...

۱۳۸۹/۱۱/۱۳

پارسی را پاس بداریم

اگه بجای سلام به دوستات بگی درود، حتما بهت میخندن. خیلی جای تعجب هم نداره وقتی حتی فردوسی، اونهم بیشتر از هزار سال پیش، مجبور شد تو چند مورد از واژه های عربی استفاده کنه... ولی هنوز هم دیر نیست که ما تلاشمونو بکنیم:

فرهنگ کوچک واژه های بیگانه و برابر پارسی آنها