آذز امسال محمد نوری تو تهران کنسرت داشت. ما که خدا نخواست ایران باشیم و ببینیمش (البته ضایع تر این بود که اونجا باشیم و بلیط گیرمون نیاد) ولی باز خوب شد تو نستیم یه ویدیویی ازش ببینیم.
اسم آهنگ جمه بازار و اصلش لهستانیه. خیلی عاشق لهستانیا نیستم ولی آهنگه خیلی توپه
اخبار و لینکهای جالب (گودر و ...)
۱۳۸۵/۱۰/۰۵
۱۳۸۵/۱۰/۰۴
۱۳۸۵/۰۹/۳۰
شب یلدا
انار، هندوانه، آجيل مشکل گشا و فال حافظ خدا رو شکر که همشونو داریم امشب (البته اگه بابام یادش بمونه بره فروشگاه ایرانی و هندونه و انار بگیره) شاید شد و یه کرسیم ردیف کردیم.
شب یلدا شب تولد میترا ، شب تولد مهر، شب تولد آفتاب و عشقه. قراره که از امشب روزا بلند تر بشن (بگذریم که اینجا هنوز به اوج سرما و زمستون نرسیدیم و یه برف نیومده ).
شب خوبی داشته باشین، فقط زیاد أجیل نخورین که چاق نشین!!
سایت بی بی سی فارسی چند تا عکس باهال چاپ کرده: حتما ببینیدشون
درباره شب یلدا (ویکی پیدیا)
۱۳۸۵/۰۹/۱۲
قدر طبیعت ایران رو بدونیم
متاسفانه مردم ما اصلا قدر طبیعت قشنگ ایرانُ نمی دونن. شرق کانادا خیلی صاف و صوفِ و حتی یه تپه نداره. ولی اونقدر تمیزه که همه می گن مثل بهشتِ. اونوقت تو شمال اینهمه جنگل داریم با کوههای سبز ولی یه تیکه زمین ۱ متری نمیشه توش پیدا کرد که تو چمنش بطری نوشابه خانواده و پاکت پفک نمکی نباشه.
۸-۹ سال پیش یادمه جنگل عباس آباد و دریاچه ولشت چقدر تمیز و زیبا بودن ولی حالا تو جاده عباس آباد آدم نره سنگین تره چون بیشتر زباله میبینه تا سبزی. دریاجه ولشتم که دیگه هیچی، حیف اونهمه راه که رفتیم بالای کوه تا از اون فاجعه عکس بگیریم.
نمیگم اون موقع قدرشونو می دونستیم، بالاخره مردم همون مردمن. ولی اون موقع هم جمعیت کمتر بود، هم پای مردم به اونجاها کمتر بازشده بود، هم ماشین کمتر تولید می شد، هم از همه مهم تر بجای بطری و پاکت پلاستیکی همه چی از شیشه و کاغذ بود. تو کشوری که مردم فرهنگ بازیافت ندارن هنوز، پلاستک یعنی زباله ای که حتی بعد از چند صد سال شرش کم نمیشه.
دولت خیلی تابلو و آگهی میزنه، حتی وسط جنگل ولی چه فایده داره وقتی مردم بخونن و بگن "برو بینیم با...". اگه هم که به کسی بگی میگه "این همه آدم کیلو کیلو میریزن حالا تو ما رو گیر آوردی..."
میگن اگه قدر طبیعت رو ندونین طبیعت قهر می کنه. شاید گفته احمقانه ای باشه ولی شمال چند سال پیش خیلی سبز تر و خنک تر و زیبا تر بود.
امسال که ایران بودم از نمونه این شاهکارا یه فیلم کوتاه گرفتم. لطفا ببینید (درباره موسیقی شرمنده رینگ تون موبایل تنها آهنگ آرومی بود که وسط جنگل داشتم)
۸-۹ سال پیش یادمه جنگل عباس آباد و دریاچه ولشت چقدر تمیز و زیبا بودن ولی حالا تو جاده عباس آباد آدم نره سنگین تره چون بیشتر زباله میبینه تا سبزی. دریاجه ولشتم که دیگه هیچی، حیف اونهمه راه که رفتیم بالای کوه تا از اون فاجعه عکس بگیریم.
نمیگم اون موقع قدرشونو می دونستیم، بالاخره مردم همون مردمن. ولی اون موقع هم جمعیت کمتر بود، هم پای مردم به اونجاها کمتر بازشده بود، هم ماشین کمتر تولید می شد، هم از همه مهم تر بجای بطری و پاکت پلاستیکی همه چی از شیشه و کاغذ بود. تو کشوری که مردم فرهنگ بازیافت ندارن هنوز، پلاستک یعنی زباله ای که حتی بعد از چند صد سال شرش کم نمیشه.
دولت خیلی تابلو و آگهی میزنه، حتی وسط جنگل ولی چه فایده داره وقتی مردم بخونن و بگن "برو بینیم با...". اگه هم که به کسی بگی میگه "این همه آدم کیلو کیلو میریزن حالا تو ما رو گیر آوردی..."
میگن اگه قدر طبیعت رو ندونین طبیعت قهر می کنه. شاید گفته احمقانه ای باشه ولی شمال چند سال پیش خیلی سبز تر و خنک تر و زیبا تر بود.
امسال که ایران بودم از نمونه این شاهکارا یه فیلم کوتاه گرفتم. لطفا ببینید (درباره موسیقی شرمنده رینگ تون موبایل تنها آهنگ آرومی بود که وسط جنگل داشتم)
اشتراک در:
پستها (Atom)