اول رفتم یکم چوب خریدم:
بعد (بدون نقشه!) شروع کردم به بریدن و پیچ کردن چوب! تا کم کم شد شبیه تخت:
البته به این سادگی هم نبود. در ضمن بابام خیلی کمک کرد. مثلا اول پایه تخت خیلی بلند بود، تا حدی که بالا رفتن روش سخت بود! بعد تصمیم گرفتیم که طول خود تخت کم بشه بهتره. ولی نهایتا یه تخت با صفا ظاهر شد!
خلاصه تخت با آبگوشت افتتاح شد! البته با موسیقی سنتی. چقدرم چسبید. بفرمایید دیزی!
(البته آبگوشت توی عکس با آبگوشتی که خوردیم یه نمه فرق داره! ولی هوا برای عکس گرفتن تاریک شده بود. بعدشم اینجا ریحون از کجا میاوردم!؟)